Wednesday, April 11, 2018

اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌سار



اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب 
نگون‌سار

اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌سار

اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌سار


ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌ساز
«ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار
بگذاشت ز سر، سیاه‌کاری
وز نفحه‌ی روح‌بخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه‌ی نیلگون عماری...
ای مونسِ یوسف اندر این بند!
تعبیر عیان چو شد تو را خواب
زان کو همه‌ شام با تو یک‌چند
در آرزوی وصالِ احباب...
اختر به‌ سحر‌ شمرده، «یاد آر!»
(از شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر»، سروده‌ی زنده‌یاد علی‌اکبر دهخدا)

«رود خروشان خون شهیدان» راه آزادی و اثرگذاری آن بر تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران‌زمین، این روزها بیشتر از پیش عیان می‌شود. این «رود» همیشه «مونس یوسف»های روزگاران ۴دهه گذشته برای تطهیر ایران‌زمین از لکه پلشت ولایت فقیه بوده است. به‌راستی که هر بار از منظر اکنون میهنمان به تاریخ ۴۰ساله ایران نگاه می‌کنیم، همه‌جای مکان و زمانش را ملکوک به این پلشت دوران می‌بینیم. «گاوگندچاله»یی که تمام  تباهی‌های حرث و نسل ایران از زیر عبای سالوس و ریا و سیاست آن ساطع شده است.
حالا اما «از نفخه‌ی روح‌بخش اسحارِ» شهیدان آزادی و رنجبران پایدار و وفادار به طلیعه‌ی سپیده خجسته رهایی، «محبوبه‌ی نیلگون عماریِ» سرزمین ما بر پرده‌های «سیاه‌کاری شبِ تارِ» جهل و پلشتی دستگاه ولایت فقیه، پرتو افکنده‌ است. حالا این ملازمان و دست‌بوسان درگاه ولایت‌اند که از «سیاه‌کاری» اصل ولایت فقیه به ناله و فغان درآمده‌اند. طوری که اصل ولایت فقیه و مقام و نهاد اجرایی آن، تمامیت نظام آخوندی را به بن‌بست کشانده و به تهدید سرنگونی برای خودشان تبدیل شده است!
به شرایطی رسیده‌ایم که نیروهای درون دستگاه ولایت فقیه هم بر سر اصل قانونی آن و ضرورت بود و نبود شخص ولی‌فقیه با هم به منازعه و مغازله کشیده شده‌اند. واضح است که چه موجی از مخالفت و ضدیت با ولایت فقیه در جامعه و حتی در درون جناح‌های حاکمیت جریان دارد که روزنامه‌ها و رسانه‌های تحت کنترل نظام هم مجبور به اعتراف به گوشه‌هایی از آن شده‌اند. اعتراف‌هایی که تصورش هم در ۴دهه گذشته بعید به‌نظر می‌رسید:
«روزنامه سیاست روز: برنامه دشمن برای تضعیف انقلاب؛ هجوم به جایگاه ولایت فقیه.
روزنامه ابرار: جنتی: دشمن خارجی و داخلی همواره درصدد تضعیف ولایت فقیه است.
روزنامه سیاست روز: تضعیفکنندگان ولایت فقیه، خائن به مردم هستند.
مصطفی تاج‌زاده: اشتباه کردیم که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشتیم.
سعید حجاریان: رئیس‌جمهور واقعی، مقام رهبری هستند.
تصور چنین وضعیتی حتی تا ۲سال پیش از جانب حکومتیان و حاشیه‌نشینان داخل و خارج کشوری نظام هم قابل پیش‌بینی نبود. این، حاصل برهم‌خوردن تعادل درونی و بیرونی حاکمیت بر اثر قیام دی ۹۶ و ظهور آثار گوناگون آن است. از طرفی نشان‌دهنده خطر بسیار بزرگی برای نظام می‌باشد؛ چرا که این رژیم همه‌چیزش را با ولایت فقیه تراز و هماهنگ می‌کند؛ از سیاست خارجی تا داخلی، از سیاست سرکوب و ارعاب تا زندان و اعدام، از سیاست دست‌چین کردن نمایندگان کشوری و لشکری تا به‌اصطلاح امامان جمعه و نمایندگان چپاول و جنایت در سراسر کشور.
واقعیت تلخ ۴۰سال گذشته ایران با تمام وجوه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌اش، آینه تمام‌قد اصل و شخص ولایت فقیه است. آن‌چه در این ۴دهه بر سر ایران‌زمین آمد، محصول نکبت این اصل و نماینده حقوقی و مذهبی و سیاسی‌اش می‌باشد؛
 آن‌چه موریانه‌وار، جنگل حیات و جلوه‌های زندگی مردم ایران را جوید و فسرد، همین اصل و آثار نحس و پلیدش بوده و می‌باشد.
آن‌چه از سرکوب افسارگسیخته علیه نسل آزادی انجام شد،
آن‌چه از جنگ‌طلبی و تجاوز خارجی حاصل شد،
آن‌چه از ترورهای سیاسی و مذهبی در ایران و خارج ایران صورت گرفت،
آن‌چه از دهان و سفره مردم ایران دزدیده و خرج زندان، اعدام و تکنولوژی سرکوب و سانسور شد،
و آن‌چه در دهان اژدهای سیری‌ناپذیر سپاه ولایت ریخته شد تا اصل و شخص ولایت فقیه را حفظ کند، همه و همه ناشی از اصل پنجم قانون اساسی است که خمینی با تصویب تحمیلی آن، تاجگذاری کرد و ایران‌زمین را به قعر تاریخ و قرون تاریک وسطی کشاند.
حالا «خرابی چون که از حد بگذرد» دامان و عبای ولایت فقیه را هم به میدان تعادل‌قوای درونی و بیرونی نظام جمهوری اسلامی آخوندی می‌کشد. آری، این وضعیت و بروز آثار آن از همان تابستان و پاییز سال ۵۸ که خمینی بنای ولایت فقیه را می‌گذاشت، قابل پیش‌بینی بود. هر آن‌چه که از آن پس بهای سنگین پیمودن راه آزادی گشت، ناشی از تشخیص درست بر سر تهدیدات و آثار این لکه پلید بر دامان سیاست و جامعه ایران بود و می‌باشد.
به شرایطی و سالی رسیده‌ایم که باید آن را دوران غربال شدن حامیان و نافیان ولایت فقیه در دستگاه حاکمیت نامید. از طرفی آثار قیام دی ۹۶ دارد تمامیت حاکمیت را می‌تکاند. اصل و شخص ولایت فقیه بدل به شاخصی برای صف‌بندی جدید نیروهای درون حاکمیت گشته است. حنای اصلاح‌طلبان هم زیر خورشید قیام دی، بی‌رنگ و جلا شده و برای خامنه‌ای به‌صرفه نیست که با آنها اجاق و منقلی گرم کند. بسیجیان سابق و لاحق هم سر بلند کرده و امضا و طومار علیه ولایت فقیه بیرون می‌دهند.
شاخص دوران جدید، زیر ضرب رفتن اصل و شخص ولایت فقیه و ظهور بیش از پیش نگون‌سازی آن است. واقعیت سرسخت برای حاکمیت آخوندی این است که بدون ولایت فقیه، بنیاد و دوامی برایش باقی نخواهد ماند. این، سرنوشت طبیعیِ تمامی نظام های توتالیتر است که هیچ جا و قانونی برای دموکراسی و آزادی باز نمی‌کنند و همواره با سیاست از این ستون به آن ستون، تلاش می‌کنند بن‌بست‌هایشان را دور بزنند. اما با سماجت نسل آزادی‌خواه ایران‌زمین بر حق دموکراسی و آزادی، اصل و شخص ولایت فقیه آماج درون و بیرون نظام شده است. در درون، دنبال سراب حفظ نظام حتی بدون ولی‌فقیه هستند؛ اما گشایش برای مردم ایران، نفی تمامیت این نظام با همه جناح‌ها و دسته‌جاتش می‌باشد که ۴۰سال زیر عبای ولایت فقیه، از گرده ملت،طناب‌ها گذراندند و بر شانه و سینه میهن «دار»ها و زندانها و قتل‌عام‌ها برپا کردند.
«چون گشت ز نو زمانه، آباد
ای کودک دوره‌ی طلایی!
نه رسمِ ارم، نه اسمِ شداد
گِل بست زبان ژاژ‌خایی،
زان کس که ز نوک تیغِ جلاد
مأخوذ به جرمِ حق‌ستایی
اختر به‌ سحر‌ شمرده، یاد آر!»

Friday, April 6, 2018

آینه تمام قد از تصویر نظام و جایگاه «عمود خیمه نظام!

🔶 تحلیل رو ز

🔸 ۱۷ فروردین ۹۷

🔹 آینه تمام قد از تصویر نظام و جایگاه «عمود خیمه نظام!»


امروز رسانه‌های وابسته به خامنه‌ای، پاسخ نامه ۳۰۰بسیجی و... طرفدار احمدی‌نژاد را دادند و آن نامه را «سراسر سیاه‌نمایی، القای ناامیدی و زیر سؤال بردن ارکان حاکمیت» نامیدند. همچنین تأکید کردند که «برای بسیجی، ولایت مطلقه فقیه خط قرمز است» و این‌که «بدون هیچگونه چون و چرایی تبعیت از [خامنه‌ای] را واجب شرعی» می‌دانیم!

اما داستان چیست که در این پاتک ضعیف، موضوع اصلی «خامنه‌ای» و «ولایت مطلقه فقیه» است؟
موضوع تهدید و خطری‌ست که «رکن رکین» و «عمود خیمه» نظام را هدف قرار داده است. از آنجا که ساختمان دیکتاتوری آخوندی، بر روی سنگ‌بنای «ولایت مطلقه فقیه» بنا شده، لاجرم هر تنش، تکانه و بحرانی در رژیم، ارتعاشش به این پایه و اساس منتقل می‌شود.
اکنون نیز چند بحران مرگبار و بی‌راه‌حل، گریبان رژیم را گرفته است:

قیام 
تشتت درونی نظام (به‌ویژه بحران احمدی‌نژاد)
سرنوشت برجام
درهم‌شکستگی اقتصادی
انزوای منطقه‌‌ای و جهانی

این بحرانها نیز جابه‌جا بر روی هم تاثیر متقابل گذاشته، مانند ظروف مرتبطه همدیگر را تشدید کرده و تکانه‌ای بزرگ را به وجود می‌آورند که ارکان رژیم، یعنی جایگاه ولایت‌فقیه را می‌لرزاند. استمرار این وضعیت و نداشتن «راه‌حلی عملی»، پیاپی پایه و اساس رژیم را سست‌تر می‌کند و «کلیت نظام روز به روز به پیکری بی‌جان و از درون شکننده شبیه‌تر» می‌گردد. (دولت بهار-۱۶فروردین) و بدنه خود نظام فلش تقصیرات را به گردن خامنه‌ای انداخته که «تصمیم‌گیر نهایی در این دوراهی سرنوشت‌ساز به‌طور قطع حضرتعالی هستید!». (دولت بهار-۱۶فروردین)

بی‌جهت نیست که علم‌الهدی، به فرمان خامنه‌ای عمامه بر زمین می‌کوبد که: «بر خلاف فرمان رهبر عمل می‌کنند، بعد... شکست را به گردن (خامنه‌ای) می‌اندازند!».
بله، واقعیت این است که جایگاه خامنه‌ای به‌عنوان ولی‌فقیه رژیم، بر اثر بحرانهای مرگبار، به‌ویژه پس از قیام و شعار همه‌گیر «مرگ بر خامنه‌ای» و به‌خاطر بحران «بی‌راه‌حلی» نظام، به‌شدت سست و لرزان شده و یکباره از یک سو طرفداران احمدی‌نژاد از «زنگ خطر هولناک فروپاشی» نظام سخن گفته، از سوی دیگر اعضای فاشیستی‌ترین باندهای نظام از «فساد و ناکارآمدی... حکومت ولایت فقیه» که «جان را به لب توده محروم و مطرود رسانده» و «مقصر اصلی چنین وضعی علی خامنه‌ای است» نوشته؛ (ابولفضل قدیانی) و از دیگرسو طرفهای ذوب‌شده در نظام ولایت نسبت به «خطر فروپاشی سیاسی» نظام ولایت هشدار می‌دهند.

بله، این آینه‌ای‌ست از وضعیت کنونی رژیم آخوندی و به‌ویژه لرزش شدید جایگاه عمود خیمه نظام، شخص خامنه‌ای!

وضعیتی که بستر ضربات کانونهای شورشی، برای سرنگونی این رژیم پوسیده و تاریخ مصرف تمام شده را، هر چه مهیاتر می‌سازد.

#تحلیلـروز https://t.me/Barndazam2018

نامه به خامنه‌ای و اعتراف به درهم‌شکستگی نظام و چشم‌انداز رژیم آخوندی



💢نامه به خامنه‌ای و اعتراف به درهم‌شکستگی نظام و چشم‌انداز رژیم آخوندی

۱۶ فروردین ۹۷
 
نامه به خامنه‌ای و اعتراف به درهم‌شکستگی نظام و چشم‌انداز رژیم آخوندی
نامه به خامنه‌ای و اعتراف به درهم‌شکستگی نظام و چشم‌انداز رژیم آخوندی
🔹سایت دولت بهار (وابسته به احمدی‌نژاد) - نامه‌ای از طرف «جمعی از مسئولان تشکلهای انقلابی» و... به خامنه‌ای را منتشر کرد.
🔹خواندن بخشهایی از این نامه، که توسط ۳۰۰ تن از مهره‌های نظام نوشته شده، نمایی روشن از وضعیت سیاه و چشم‌انداز تیره و تار نظام ولایت را،‌ بی‌نیاز از هر توضیحی، نشان می‌دهد.

🔹بخشهایی از این نامه خطاب به خامنه‌ای:

🔸«روند تحولات کلان کشور به گونه‌ای رقم خورده است که روز به روز بنیان‌ها و علقه‌های قلبی (نظام) سست‌تر و سطحی‌تر گردیده است.
🔸بیم آن می‌رود که در صورت تداوم روال فعلی، نظام جمهوری اسلامی به تجربه‌ای ناموفق برای آیندگان تبدیل گردد!
🔸در شرایط فعلی  کلیتِ نظام روز به روز به پیکری بی‌جان و از درون شکننده شبیه‌تر شده است».

🔹این نامه آنگاه شخص خامنه‌ای را مسئول این وضعیت دانسته و می‌نویسد:

🔸«اصلاحات اساسی و بنیادینی است که مطابق قانون اساسی بر عهده‌ی رهبری بوده و مقام مسئول دیگری امکان و اختیار آن را ندارد!
🔸وضع امروز کشور و فاصله‌ی بسیار آن با آن‌چه «قرار بود باشد»،  امری پوشیده نیست.
🔸ندیدن این وضعِ ناگوار، یا تقلیل دادن آن به وجودِ مشکلات سطحی و معضلات جزئی، آن چیزی است که امیدِ مردم برای بهبودِ اوضاع و داشتنِ زندگی‌ای شایسته‌ ذیل جمهوری اسلامی را از بین می‌برد.
🔸جدی تلقی نکردن و سرپوش گذاشتن بر مشکلات اساسی و روندهای غلطِ حاکمیتیِ موجود، موجب بی‌تحرکی و رکودی است که بر کشور ما حاکم شده است.
🔸امروز تقریباً کلیه‌ی نهادهای حاکمیتی، به ضد فلسفه‌ی وجودی خود تبدیل شده‌اند.

🔹نامه طرفداران احمدی‌نژاد، آنگاه به نمایش انتخابات رژیم اعتراف کرده و خطاب به خامنه‌ای می‌‌گوید:
🔸مهندسی انتخابات‌ها به وضعی رسیده است که امروز دیگر نمی‌توان آن را مظهر اراده‌ی عمومی ملتِ ایران دانست.
🔸رئیس‌جمهوری که برنده‌ی انتخاباتی باشد که از دیدگاهِ مردم انتخابِ بین بد و بدتر است، نمی‌تواند هیچ امیدی برای بهبود اوضاع را نمایندگی کند.
🔸مردم چنین دولتی را نه از خود بلکه مقابلِ خود حس می‌کنند.
🔸مجلس‌، اکنون در وضعیتی است که امیدی نمی‌رود که قانون و طرحی قوی، ملی و به نفع مردم از آن بیرون بیاید.
🔸افرادِ سطحِ پایین و ناکارا و بی‌دغدغه، با هزینه‌های میلیاردی راهی بهارستان شده، و از فرصتِ لابی‌گری و بده‌بستان با مسئولین دولتی و حکومتی منتفع می‌گردند.
🔸قوه قضاییه خود به کانونِ تحمیلِ ظلم و اجحاف به مردم تبدیل شده است.
🔸در دادگاه ملی جای شاکی و متهم عوض شده است.
🔸دستگاه قضایی به بازوی قضایی یک حزب سیاسی تبدیل شده است که در پوش پرونده‌های قضایی اقدام به حذف رقیبان سیاسی می‌کند.
🔸شورای نگهبان مولدِ چرخه‌های حاکمیتیِ بسته گردیده است.
🔸خبرگان و ائمه جمعه که مواضع خود آنها توسط دیگران هدایت می‌شود، تلقی عمومی این است که در  مسائل منطقه‌ای و ملی با پوشش مذهب ناراستی‌ها توسط ایشان صورت می‌گیرد».

آنگاه نامه طرفداران احمدی‌نژاد به سرخوردگی بدنه و نیروهای نظام از رژیم اعتراف کرده و می‌گوید:

🔸«حتی جامعه‌ی اصطلاحاً حزب‌اللهی- درک‌ [اعضای مجلس خبرگان] از مسائل را پایین‌تر از سطحِ درکِ عمومیِ جامعه حس می‌کند، و هر هفته مواضع خام و عجیب برخی‌شان نقلِ محافل می‌گردد.
🔸نهادهای اقتصادی خود به بنگاههایی تبدیل شده‌اند  که نفوذ خود در قدرت را برگ برنده‌ی کسب و کار اقتصادی و به حاشیه بردن مردم قرار داده‌اند.
🔸دستگاههای امنیتی (به خصوص سپاه) گویی بیشتر از آن‌که وظیفه‌ی اصلی‌شان تأمین امنیت کشور تلقی شود، وظیفه‌شان صیانت از امنیت و ثبات و قدرتِ برخی حاکمان و جناح‌های قدرت دیده می‌شود.
🔸صدا و سیما گویی کارش عملیات روانی و مهندسی افکار عمومی و پوشاندن حقایق است
🔸دستگاه سیاست خارجه به سرگردانی میان ذلت‌پذیریِ برجامی و سلطه‌جوییِ منطقه‌ای رسیده است.
🔸از طرفی [نفوذ] جمهوری اسلامی و  در منطقه و جهان -یعنی سرمایه‌ی ارزشمندی که از ابتدای انقلاب جمع شده بود- را به سرعت از بین می‌بَرَد.

🔹نامه طرفداران احمدی‌نژاد به خامنه‌ای، آنگاه به ریزش  و بریدگی بسیجی‌ها اذعان کرده و  می‌گوید:

🔸بسیج امروز نقشی ابزاری پیدا کرده است.
🔸مجموعه‌ای بی‌نشاط، کم‌عمق، ضعیف، و بدون ابتکارِ عمل  که حتی امکانِ هرگونه حرکتِ جدی و مستقلِ را به بخش‌های زنده‌ی بدنه‌ی خود نیز نمی‌دهد.
🔸حوزه‌هایمان اکنون به مراکز خموده‌ی پرورش تکنیسین تبدیل شده است.
🔸وضعیت نهادهای مذکور که حاکمیت‌مان را می‌توان متشکل از آن‌ها و نهاد رهبری دانست، نه تنها وضعی به شدت نگران‌کننده بلکه مقایسه‌شان با  اوایل انقلاب نیز از عقب‌گردی جدی حکایت می‌کند».
🔹نامه طرفداران احمدی‌نژاد به خامنه‌ای، به فضای انفجاری جامعه نیز اعتراف کرده و می‌‌‌گوید:
🔸«مردم  امروز توسط حاکمان به عنوانِ طرفِ مقابل و یک تهدید تلقی شده و تلاش می‌گردد با رسانه‌های انبوه و عملیات‌های روانی، اذهان ایشان مهندسی شود، و با شیوه‌های مختلفِ نرم و سخت، کنترل و محدود شده یا اراده‌شان سرکوب و تحقیر گردیده و از صحنه‌ی اثرگذاری حذف شوند.
🔸حکومت» امروز تقریباً به طور فراگیری دکانی برای خدمت‌گزاری به منافع حاکمان شده است».

🔹این نامه با اشاره به جایگاه ولایت فقیه، به صورت معناداری به خامنه‌ای می‌نویسد:

🔸«پسوند «دینی» و «اسلامی»ای که قرار بود ضامنِ حرکتِ حکومت در مسیر خیر و صلاح عمومی باشد،امروز خود به عاملِ اصلیِ تبعیض و برتری، و نقدناپذیری و ایجاد حاشیه‌ی امن برای مسئولین تبدیل شده است

آنگاه این نامه،‌ نسبت به خطری که قیام مردم ایران برای رژیم در پی دارد هشدار داده و به خامنه‌ای می‌گوید:
🔸«حضرتعالی حتماً کامل‌تر و جامع‌تر از ما مستحضرید که اعتراضاتِ مختلفِ مردمی‌ای که از ابتدا تا انتهای سال ۹۶ در شهرهای مختلف و توسط اقشارِ گوناگونِ مردم جریان داشت و همدلیِ عمومِ مردمی که در این اعتراضات حضور نداشتند را نیز برانگیخته بود، اعتراضاتی متفاوت از گذشته بودند، و نحوه‌ی شکل‌گیری، ترکیب جمعیتی و شعارهاشان به کلی رنگ و بوی دیگری داشته و از ناامیدیِ گسترده‌ای خبر می‌دادند.
🔸تقلیل دادن این ناامیدی به مشکلات معیشتی، یا رفع و رجوع کردن‌شان از طریق محدود کردن شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی، یا تقویت فضای پلیسی، یا از طریق واریز کردن مقدار ناچیزی پول به حساب اقشاری از مردم، نه تنها راه حل نبوده، بلکه عمدتاً اثر عکس خواهد داشت!
🔸این ناامیدی و احساسِ مردم -خصوصاً نسل جوان- زنگ خطرِ هولناکِ فروپاشی  را به صدا در آورده است.
🔸تبعاتِ عدم وجود تصویری روشن از آینده و تهی شدن جمهوری اسلامی از معنا و فضای آرمانی‌ای که ارزش هزینه دادن داشته باشد را در فرهنگ سیاسی حاکم بر مسئولین کشور نیز می‌توان به وضوح مشاهده و پی‌گیری نمود».

🔹نامه طرفداران احمدی‌نژاد،‌ به فساد نهادینه شده در نظام نیز اشاره کرده و می‌گوید:
🔸«فرهنگ اشرافیِ حاکم، قضایایی مانند حقوق‌های نجومی و املاک نجومی که تنها گوشه‌ای کوچک از وضعیت و دغدغه‌های اصلی حاکمان را به نمایش گذاردند، خبر از این می‌دهند که برخلاف شعارهای موجود، جمله‌ی پرطنینِ «خبری نیست!» در میان عمده‌ی مسئولین رده‌بالای کشور، گزاره‌ای قطعی و جا افتاده است».

این نامه بار دیگر به وارفتن بدنه نظام، با عنوان «حزب‌اللهی‌ها» اعتراف کرده و خطاب به خامنه‌ای می‌نویسد:
🔸« در فضای به اصطلاح حزب‌اللهی –که مورد توجه ویژه‌ی حضرتعالی است- نیز اثرات این ناامیدی به جد قابل مشاهده است؛ به طوری که امروز در این فضا، نه هیچ تحرک بانشاط و جدی‌ای را شاهد هستیم.
🔸جوانان حزب‌اللهی به پیچ و مهره‌هایی که وظیفه‌ی حفظ بقای فیزیکی نظام تبدیل شده‌اند

🔹این نامه، بن‌بست رژیم را تحت عنوان «دوراهی» به نمایش گذاشته و می‌نویسد:

🔸به نظر می‌رسد سال ۱۳۹۷ سالی مهم و سرنوشت‌ساز برای انقلاب چهل ساله‌ی ماست؛ چراکه کشور مسیری را پیموده و امروز در شرایطی قرار دارد که دو راه بیشتر برای آن باقی نمانده است؛
🔸البته تصمیم‌گیر نهایی در این دوراهی سرنوشت ساز به طور قطع حضرتعالی هستید.
🔸راه اول این است که کشور رسما به ملک طلق حلقه‌های بسته و عده‌ای معدود تبدیل شود!
🔸[به ویژه اینکه] هر دو جناح نظام در لزوم تحقق این مسیر متفق‌القول بوده و در حال جنگ قدرت با یکدیگر هستند».

🔹نامه طرفداران احمدی‌نژاد، نومیدانه راه دوم را «اصلاحات اساسی» نامیده که البته خود در این نامه، شکست و بی‌نتیجه بودن پدیده اصلاحات در نظام ولایت‌فقیه را منظور کرده است.
https://t.me/Barndazam2018

قدیانی؛ حمله بی‌سابقه به خامنه‌ای


⭕️قدیانی؛ حمله بی‌سابقه به خامنه‌ای

🔻۱۶فروردین۹۷

🔹ابوالفضل قدیانی، از اعضای ارشد باند مجاهدین انقلاب اسلامی، در جریان جنگ باندی به ولی‌فقیه رژیم حمله کرد. 
🔹این عضو باند حکومتی مجاهدین انقلاب اسلامی، توضیح داده که این نامه را در بحبوحه قیام دیماه نگاشته است. اما اکنون آنرا منتشر می‌کند.

🔹بخشهایی از نامه  قدیانی:


🔸«فساد و ناکارآمدی اقتصادی حکومت ولایت فقیه و سرکوب آزادی‌های مشروع مدنی و سیاسی جان را به لب توده محروم و مطرود رساند و باعث شد که در هفته‌های اخیر، ایران شاهد فراگیرترین اعتراضات سال‌های پس از انقلاب باشد.
🔸مقصر اصلی چنین وضعیت علی خامنه‌ای است. 
🔸کسی که نهادهای تحت تولّی‌اش عملا شصت درصد اقتصاد ایران را در اختیار خود دارند و با مصونیت از حسابرسی و حساب کشی مشغول غارت اموال عمومی و ثروت ملی اند.
🔸کسی که بخش مهمی از بودجه عمومی، مصروف نهادهای رسمی و نیمه رسمی زیر نظر او مانند ستاد تبلیغات اسلامی و نهاد نمایندگی رهبری و … می‌شود، نهادهایی که ... بقای ایشان را در قدرت تضمین می‌کند».

🔹ابوالفضل قدیانی در ادامه، درباره خامنه‌ای می‌نویسد:

🔸«کسی که برای مصون ماندن از محاسبه، فاسدترین و گوش به فرمان‌ترین دستگاه قضایی تاریخ معاصر ایران را پدید آورده و رسانه‌ها و منتقدان را منکوب و مرعوب و محصور ساخته است. 
🔸کسی که برای برقرار نگه داشتن سلطه‌ی استبدادی‌اش طبقه‌ی مولد اقتصادی کشور را خرد کرده است و جوانان مستعد را از سرزمین مادری‌شان بالاجبار کوچانده. 
🔸کسی که تمامیت‌طلبی‌ و حرص بی حدش به قدرت، ثبات سیاسی را در این سرزمین به آرزوی محال بدل کرده است و بستر سرمایه‌گذاری‌های مولد را خشکانده». 

🔹عضو باند حکومتی مجاهدین انقلاب اسلامی، در ادامه حمله خود به خامنه‌ای می‌گوید:
🔸«کسی که بدون رضایت عمومی ثروت این ملت مظلوم را در سوریه و اینجا و آنجا صرف در قدرت نگاه داشتن دیکتاتورهای فاسد و تطمیع افراد وابسته کرده.
🔸این سابقه سیاه و عشق بی حد و حصر به قدرت و جاه البته جایی برای امیدواری به تغییر منش و کردار او باقی نمی‌گذارد و این حق طبیعی مردم است که... به استبداد این فرد اعتراض کنند و حقوق دریغ شده خود را طلب کنند.
🔸این اعتراضات برخواسته از متن جامعه و در پاسخ به ظلم و ناکارآمدی حاکمان آن بوده و علی الاصول بر حق است.
🔸 هر چند عده‌ای –به گمان من به خاطر خفقان حاکم و از سر ناآگاهی یا لجبازی- شعارهایی در حمایت از خاندان منفور، جنایت‌پیشه، چپاولگر و وابسته‌ی پهلوی بدهند. 
🔸این دغلکاری رسوا که برای عوض کردن جایگاه شاکی و متهم به معترضان بهتان وابستگی بزنند دیگر برای مردمان این دیار باورپذیر نیست. 
🔸تشت رسوایی بنگاه‌های دروغ پراکنی وابسته به خامنه‌ای دیری است از بام هفت آسمان به زمین افتاده و بر کوس رسوایی‌شان در تمام کوچه و خیابان‌های ایران کوفته شده است...».

#خبر https://t.me/Barndazam2018

Wednesday, April 4, 2018

مبارزه چيست؟


مبارزه چيست؟

مقدمه:
انسان بدليل اينكه موجودي اجتماعيست، كارهايش را بصورت گروهي انجام مي دهد، بنابراين براي پيشبرد امورش به يك سلسله قراردادها و ضوابط نيازمند است . مثلا يك موسسه، يك كارخانه و يا يك شركت را در نظر بگيريد؛ درآنجا يكسري ضوابط مشخص شده , زمانبندي كارتعيين گرديده , تعهدات افراد در قبال كار معين شده , درصورت غيبت بازخواست شده يا از حقوقشان كم ميشود وخلاصه برخي ضوابط وچارچوبها گذاشته شده كه  اموراتش بچرخد و به هدفش كه توليد است برسد.
 يا مثلا جهت تدريس در يك مدرسه مجموعه قوانين و ضوابط گذاشته شده، مثل شرايط ورود به مدرسه , زمانبندي تدريس, معين شدن موضوعات درسي و نحوة درس دادن آنها , تقسيم بندي اين دروس در طول هفته , تعريف كردن رابطة بين دانش آموز و معلم , ضوابط مربوط به هر كلاس  , نحوه برگزاري امتحانات و ... اگر اين فرماسيون, اشكال و ضوابط را برداريم، ديگر امكان پرداختن به محتوا كه فراگيري درس است را نداريم.
خلاصه اگر در محيط اجتماع به حرفه ها , شغل ها و هرگونه كار كوچك يا بزرگ بنگريم , براي رسيدن به مقصود و هدف مشخص لاجرم بايستي به يكسري قوانين و الزامات مربوط به آن متعهد باشيم. حتي يك كارگاه كوچك توليدي هم داراي ضوابط و معيارهايي است كه بدون در نظر گرفتن آنها نمي تواند توليد مورد نظر را انجام دهد.
مثال ديگر؛ البته همه شما با اين مثالهاي ساده آشنا هستيد، و ميدانيد كه  بفرض اگر در زمستان عده‌اي كوهنورد، هدفشان رسيدن به قله كوه (مثلاًتوچال) باشد. معلوم است كه هركس نمي‌تواند از هر طرفي كه دلش خواست رفته و هر‌جا كه مي‌خواهد بنشيند، آنها براي رسيدن به قله (كه همان تحقق هدف كوهنوردان است) بايد از موانع متعددي بگذرند. آنان براي تحقق اين هدف نيازمند همكاري جمعي براي مقابله با حوادث احتمالي بين راه هستند كه اين خود مستلزم داشتن ترتيباتي معين، تقسيم كاري مشخص و سازماندهي متناسب مي‌باشد. بعنوان مثال افراد با تجربه‌تر بايستي جلو و بقيه پشت سر آنان قرار بگيرند، آنكه مجرب تر و ذيصلاح تر است بايد نقش جلوداري را برعهده بگيرد و..... حال اگر اين سازماندهي و تشكل خاص، رعايت نشود و مثلاً يك فرد بي تجربه بخواهد مطابق ميل خودش و بدون هيچ‌گونه معيار و ضابطه‌اي در جلوي صف قرار گرفته و ديگران را هم به‌دنبال خود بكشاند، چه خواهد شد؟ طبيعي است كه چنين فردي به درستي مسير حركت آشنا نبوده و خطرات آن را نمي‌شناسد، لذا نمي‌تواند و نمي‌داند كجا بايد دور بزند، كجا بايد استراحت كند و كجا بايد به پيشروي اش ادامه بدهد. بنابراين ممكن است با يك توقف بيجا، كوهنوردان مورد نظر را، در معرض يخ‌زدگي و "انجماد" قرار داده و جان آنها را به خطر بياندازد. پس معلوم است كه كوهنوردي بر چنين مبنايي، نتيجه‌اي جز انحراف و سرانجام سقوط به قعر دره و خلاصه نرسيدن به هدف مورد نظر نخواهد داشت.
... همانطور كه در مثالهاي فوق مي بينيم، براي انجام ساده ترين كارهاي گروهي بايد حساب و كتاب ، قوانين و ضوابط مشخص و تقسيم كار داشته باشيم، در غير اينصورت به موفقيت و پيروزي نمي رسيم.
 حال وقتي از فعاليت و مبارزه اجتماعي و سياسي صحبت ميكنيم، بطور كيفي با پديده هاي ساده اي مانند اداره يك مدرسه يا كوهنوردي يا... تفاوت داشته و از  پيچيدگي كيفا بالاتري برخوردار مي باشد.
پيچيدگي مبارزه اجتماعي و سياسي
 ديديم كه حتي براي انجام كارهاي ساده و موفقيت در آن ، بايد متناسب با هدف  مورد نظر تقسيم كار و قوانين مربوط به آن هم تعيين شده باشد. حالا اين نكته را در مبارزات اجتماعي و سياسي  با چند مثال بررسي مي كنيم:

۱- مبارزه صنفي

كارگري را در نظر بگيريد كه در يك كارخانه نساجي مشغول كار است وي بدليل اينكه از حقوق و مزاياي كافي براي تامين زندگي خود و خانواده اش برخوردار نيست و بخش زيادي از دسترنج وي داده نمي شود , اعتراض نموده و خواستار رسيدگي به اين موضوع ميشود. بنظر شما چه تضميني دارد كه حتماً به مشكل وي رسيدگي شود؟ واضح است كه كار فرما و مدير كارخانه   مشكل اين كارگر را ناديده ميگيرد و به او جواب منفي ميدهد و در صورتيكه موضوع بالا بگيرد كارگر مربوطه را از كارخانه اخراج مينمايد و موضوع را فيصله ميدهد. حال اگر بجاي يك نفر 5- 6 نفر نسبت به كم بودن حقوقشان معترض باشند آيا مدير كارخانه ميتواند به همين سادگي اين موضوع را ناديده بگيرد و يا با مقاومت بيشتري مواجه خواهد شد؟ اگر تعداد كارگران بيشتر شود مثلاً نيمي از جمعيت كارخانه و يا تمام افراد آن براي كسب حقوق واقعي شان اعتصاب و يا تظاهرات بكنند چه خواهد شد؟ آيا قدرتشان مي شود و امكان موفقيت شان بيشتر ندارند؟ مدير كارخانه بخاطر اينكه با اين اعتصاب گسترده , منافع خودش را در معرض خطر مي بيند مانورهايي ميكند و ممكن است امتيازاتي براي كارگران قائل شده و تا حدودي به خواسته هايشان تن دهد.
اما هدف از طرح اين مثال بيشتر اين است كه ببينيم مناسبات دروني كارگران به چه شكل ميشود؛ زمانيكه تعداد كارگران معترض رو به افزايش ميگذارد كارگران بايستي يك نماينده يا هيئتي براي خودشان مشخص كنند تا طرف حساب مدير كارخانه گردند ، براي بالا بردن هماهنگي بين كارگران , از هر قسمت كاري يك رابط يا مسئول مشخص ميكنند , كارگران در نشستي با هم خواسته هايشان را اولويت بندي ميكنند , براي رسيدن به خواسته شان هدف مرحله اي برميگزينند, تهديداتي كه وجود دارد را بررسي ميكنند و ... به اين ترتيب مناسبات و روابط جديدي بين كارگران براي رسيدن به خواسته هايشان بوجود مي آيد كه نسبت به وضعيت بي شكل و يا محدود قبلي كه هر كارگر يا تعداد معدودي براي خودشان فعاليت ميكردند , پيچيده تر است. اكنون به مناسبات , روابط و تقسيم كار بالاتري دست پيدا كردند. تشكيلات و سنديكاهاي كارگري از همينجا بود كه شكل گرفت و بوجود آمد. پس ديديم كه كارگران براي رسيدن به خواسته ها و اهداف صنفي خودشان لاجرم بايستي به  تشكل , وحدت و مناسبات جديدي بنام تشكيلات كارگري  دست يابند و الا بصورت خودبخودي و بطور انفرادي تلاشهايشان به جايي نخواهد رسيد.

۲- مبارزه صنفي - سياسي

حال ميخواهيم ببينيم كه در ادامه مبارزات كارگران چه شقوق ديگري متصور است.كارگران كارخانه وقتي صداي اعتراض خود را بلند كردند و دست به تحصن و يا راهپيمايي زدند غالباً موضوع به همينجا ختم نمي شود مدير كارخانه هم كه نماينده دولت و حافظ منافع طبقه بالاتر است در اين كشاكش به همين سادگي به خواسته هاي كارگران تن نمي دهد زيرا جزئي از اين رژيم  ضد مردمي است , در نتيجه دولت كه پشتيبان سرمايه دار و مدير كارخانه است با وارد كردن نيروي انتظامي و اطلاعاتي و  با  ايجاد فضاي رعب  و وحشت و دستگيري كارگران تلاش ميكند كه مبارزات بر حق آنها را سركوب و در نطفه خفه كند. كارگران خواهند ديد كه مسئله و مشكل آنها در يك نفر به اسم مدير كارخانه خلاصه نمي شود بلكه حافظ و پشتوانة اصلي كارفرما , دولت و نيروي سركوبگرش است. در نتيجه كارگران براي رسيدن به اهداف خود مبارزه شان را يك مدار ارتقاء داده و در اعتراضاتشان دولت حاكمه و سيستم ضد كارگري و ضد مردمي آن را نشانه ميگيرند و شعارهايشان ديگر رنگ و بوي سياسي بخود ميگيرد، يعني مبارزاتشان از مبارزه صنفي به مبارزة صنفي – سياسي تغيير و تكامل مييابد.
حتماً خودتان شاهد بوديد و يا هميشه در اخبار نمونة اين تحصن ها و اعتراضات را ميشنويد كه ابتدا خواسته ها حول يك مسئله و مشكل صنفي بوده ولي بسرعت جنبه سياسي پيدا ميكند. حال اين مبارزه كه جنبه سياسي پيدا كرده و چنين خواسته اي را خارج از آن كارخانه و محيط كاري يعني در رابطه با حاكميت دنبال ميكند. تشكل خاص خودش را هم ميخواهد زيرا بايد داراي اهداف و برنامه هاي سياسي باشد و اگر شرايطش موجود باشد، اين تشكل صنفي- سياسي - در محيط جامعه بايستي روشنگري و يا افشاگري كند , متناسب با اين هدف ارگانهاي مورد نيازش را بوجود آورد؛ مثلاً  سخنگو و نماينده مشخص كند، بخش تبليغات و مثلا نشريه و ... داشته باشد.
به اين ترتيب  همراه  با تكامل مبارزه از صنفي به صنفي - سياسي , تشكل متناسبش هم بايد بوجود بيايد تا اين جمع بتواند به اهدافش برسد و خواسته هاي اقتصادي يك قشر يا يك صنف را محقق كند.

۳-مبارزه سياسي / مبارزة انقلابي

در اين مثال ديديم كه چطور مبارزة صنفي – سياسي شكل گرفت. در روند همين مبارزات , كارگري كه جهت گرفتن حقوق به يغما رفته اش صداي اعتراضش را بلند كرده و تا مبارزة سياسي پيش آمده بود، در قدم بعد خواهد ديد كه فراتر از محيط كاري و حقوق از دسته رفتة فرد خودش , يك مشكل عام تر و ريشه اي تر وجود دارد و بخصوص در شرايط فعلي كه انواع جنايات رژيم بر همگان مشخص است در ساير نقاط و در پهنة اجتماع هم اين حق كشي و زورگويي را ميبيند و اينكه ظلم و ستم حاكميت آخوندي به صورتهاي مختلف درجامعه خودش را نشان ميدهد. دراين نقطه هستند كساني كه تحمل اين وضعيت برايشان غير ممكن است و نمي توانند فقط شاهد اين صحنه ها باشند از مشكل مسكن و گراني , فساد و فحشاء و اعتياد گرفته تا كشتار و سركوبي كه رژيم براه انداخته باشند.
به همين خاطر تنها راه حل اين معضلات را , تغيير شرايط موجود ميبينند. حال اگر مبارزه شان در كادر حاكميت موجود باشد , شكل مبارزه شان سياسي ( رفرميستي – اصلاح گرايانه ) است. اما در صورتيكه فضاي مبارزة سياسي نباشد، يعني حكومت از نوع ديكتاتوري و سركوبگر باشد , الزاماً مبارزة موفق يك مبارزة انقلابي براي سرنگوني اين رژيم ارتجاعي است.
در چنين شرايطي كه هدف فعاليت جمعي، تغيير يك رژيم ديكتاتوري و سركوبگر است، موضوع بغايت حساس و قوانين چنين فعاليتي بسيار متفاوت خواهد بود.   
ضرورت برخورد علمي با موضوع «مبارزه»
بنيانگذاران سازمان حاصل جمعبندي مبارزات گذشته ميهنمان تا سال 42 را، در جزوه اي تحت عنوان «مبارزه چيست؟» به‌رشتة تحرير در آوردند . درآن جزوه مشخص شده بودكه تاكنون با مبارزه به‌مثابه يك فن كه طبعاً دانش خاص خود را دارد برخورد نشده است.
در همين رابطه مطلب زير را از كتاب « سلسله  آموزش براي نسل جوان در داخل كشور- مسعود رجوي ـ 30 دي1388» بخوانيد :
.... اولين آموزش ما در سازمان مجاهدين مقالهيي بود تحت عنوان «مبارزه چيست؟»
پاسخ اين بود كه مبارزه قبل از هر چيز يك علم است. دانش تغيير سياسي و اجتماعي است. بايد آن را با قانونمنديهايش آموخت وگرنه اظهارنظركردن بيحسابوكتاب، موضعگيري ديمي[1] يا عكسالعملي راه بهجايي نميبرد.
مانند علم طب، كه البته هركسي ميتواند در مورد هر بيماري و عارضهيي اظهارنظر كند. ميتواند دارو و درماني را تجويز كند. اما طبيب عمومي بايد پس از دوره ابتدايي و متوسطه، هفتسال پزشكي بخواند. طبيب متخصص، بسته بهنوع تخصص، چندسال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربهاندوزي عملي است.
كسي كه پزشكي نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بيماري را تشخيص ندهد يا تشخيص او سراپا اشتباه باشد. چيزي را بزرگ كند و چيزي را كه خطرناك است ناديده بگيرد. در هر قدم در معرض اين است كه دچار اشتباه شود و تشخيصي بدهد كه مشابه او را ديده اما در واقع مشابه نيست و چيز ديگري است. پزشكان متخصص به تشخيص فردي خودشان هم اكتفا نميكنند بلكه در موارد خطرناك شوراي پزشكي است كه تعيين تكليف ميكند.
ميبينيد، بهمحض اينكه موضوع خطير و حساسي مانند جراحي قلب يا مغز يا جراحيكردن يك غدة سرطاني مطرح ميشود، آنوقت ديگر همه ميدانند كه همينطوري نميشود دارو و درمان تجويز كرد يا به جراحي پرداخت. طبيب متخصص خودش هم بهسادگي دستبهكار نميشود، ابتدا انواع و اقسام آزمايشها و عكسبرداري را انجام ميدهد. بارها معاينه ميكند. قبل از عمل جراحي آمادهسازيهاي همهجانبه آن را انجام ميدهد و بعد از آن هم بيمار را تحت نظر دارد و بسته به وضعيت تدابير و درمانهاي مختلف را بهكار ميگيرد.
تازه اينها همه براي مراقبت از جان يك بيمار است، چه رسد به جامعه با همه پيچيدگيها و مشكلات و طرفهاي متعدد و مختلف و خون و خونريزي و شكنجه و سركوب…
هرچند كه بهعمد سادهسازي و مقايسه ميكنم اما ميخواهم بگويم كه مبارزه هم مثل علوم پزشكي، نفرات حرفهيي و سازمان كار تخصصي خود را ميخواهد. آيا كسي ميتواند بدون اينكه دانشجوي حرفهيي پزشكي باشد، دكتر بشود؟ خير. دانشجوي غيرحرفهيي طب مفهومي ندارد و از او طبيب متخصص ساخته نميشود. مگر ميشود كه اگر من دانشجوي پزشكي هستم، هرازگاهي كه وقت كردم، سري به دانشكده بزنم و كتابي را ورق بزنم و بعد بتوانم دكتر حاذقي بشوم؟ نه، اين نميشود.
بنابراين مبارزه سياسي، يك علم است، افراد حرفهيي و سازمان كار حرفهيي خودش را ميخواهد تا بههدف مورد نظر دستپيداكند. بهعنوان مثال يك وقت هست كه ما فقط ميخواهيم يك مقاله انتقادي بنويسيم، يا يك نشريه منتشر كنيم، يا در انتخاباتي در فضاي دموكراتيك شركت كنيم. اما يك وقت هست كه ميخواهيم رژيم ولايت فقيه را سرنگون كنيم. در اين صورت همهچيز فرق ميكند از افرادش تا آموزش و آمادهسازي آنها، از نوع و جنس تشكيلاتش تا مناسبات اعضاي اين تشكيلات با يكديگر براي انجام اين ماموريت، از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتيو و استراتژي و تاكتيكهايي كه ارايه ميدهند…

به پرسش هاي زير جواب دهيد:

1-     چه رابطه اي بين موضوع يك فعاليت با نحوه تقسيم كار و تعيين ضوابط و چارچوبهاي آن دارد؟
2-     تفاوت فعاليت و مبارزه صنفي با مبارزه صنفي – سياسي و مبارزه سياسي يا انقلابي چيست؟
3-     معني اين كه مبارزه سياسي يك علم است، چيست؟



5- ديمي= بيمربي ماندن و از آنرو ادب و رسم و راه ندانستن. بيمربي بزرگشدهبودن(يادداشت علامه دهخدا) ديم يا ديمه= کلمه عربي=غلهيي که از آب باران به عمل آمده باشد. آبياري نشده(فرهنگ معين).


جنبش دادخواهی

اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌سار

اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب  نگون‌سار اصل و شخص ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌سار ولایت فقیه زیر ضرب نگون‌ساز «ای مرغِ س...